loading...
هدیه های آسمانی

عازم میدان شده، قافله سالار عشق
می رَوَد و می بَرَد، گرمی بازار عشق
ز خون خود می دهد، رنگ به رخسار عشق
موسم وصل آمد و، موقع دیدارها
هستی زینب روان، به سوی میدان شده
یوسف زهرا به دشت، اسیر گرگان شده
رفت و برون از تنم، ز رفتنش جان شده
خبر ز زینب صَبا، بده به خَیرالنسّا
هوا شده تیره گون، زمین نگیرد سکون
هم چو شفق می چکد، ز چشم خورشید خون
عشق به خون غوطه ور، عقل گرفته جنون
لحظه ی دیگر زند، حسین من دست و پا 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 5
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 8
  • آی پی دیروز : 45
  • بازدید امروز : 10
  • باردید دیروز : 7
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 17
  • بازدید ماه : 17
  • بازدید سال : 30
  • بازدید کلی : 547